محل تبلیغات شما
روز است. امروز. نمیدانیم کجاست. امروز سیاوش در قلب همه است. شب است. گور را پُر کرده‌اند. مردم رفته‌اند. به دنبال کالبدی دیگر. آرزو‌ها اما، همیشه زنده‌اند و خاطرات همیشه آنجا؛ و آرزو‌هایی بزرگ برای موسیقی ایران در راه. راه‌هایی تازه برای فرهنگ و زمانه خود. ناصرفکوهی؛ شیراز است. حافظیه. گرمای تابستان. شب است و بادی آرام می‌وزد. جوان، پیراهن سپیدی بر تن، لاغر و ساده و بیآلایش، روی زمین نشسته است و میان آوای ساز اساتید نوازندگی که احاطه‌اش کرده‌اند، خجالت‌زده می‌نماید. شاید نباید آنجا باشد. اما هست تا دست سرنوشت او را به اوجی برساند که شاید هرگز تصورش را هم نمی‌کرد. شاید نمی‌خواست. شاید می‌خواست به جای خسروی آواز ایران»، همچون اساتیدش تنها بتواند در گوشه‌ای آرام، اما بدون تنش جامعه‌ای تنش‌زده، زیر سایه همان اساتید، رشد کند؛ شاید نمی‌خواست به سروی چنین بلند تبدیل شود تا باد‌ها اینگونه آزارش دهند زمانه چنین بر او ضربه زند.

انحصارطلبی صداوسیما کار دست «VOD»‌ها داد

عراق و لبنان به کجا می روند؟

اندازه‌گیری شتاب پیری با سرعت قدم‌ها؛ یک شگفتی خارق‌العاده

شاید ,زمانه ,نمی‌خواست ,چنین ,شب ,نمی‌کرد ,است و ,شب است ,شاید نمی‌خواست ,نمی‌خواست شاید ,نمی‌کرد شاید

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

srelbacknaro ایدنک - پاسداشت ارزش های سرزمین مادری John's game dolrewither ruwittfiru اکیپ ادیتورا Scott's blog دلنوشته های امینی عارف خواص زنجبیل بلوچكاره (قوم کوچ)